بررسی قلمرو های ربانی - فکری - ادبی نی نامه
- بشنو این نی چون شکایت میکند از جـداییها حکایت میکند
قلمرو زبانی:
چون: آن گاه که ، زمانی که / جدایی : جدایی انسان از عالم معنا / حکایت ، شکایت : مفعول قلمرو ادبی :
استعاره : « نی » استعاره از مولانا یا انسان آگاه و آشنا با عالم معنا. / جناس: حکایت ، شکایت قلمرو فکری :
به صدای نی آن گاه که حکایت می کند گوش بده . نی از جدایی های ما از عالم حقیقت حکایت می کند.
۲- کز نیس تـان تا مرا ب کیدهاند در نف یرم مرد و زن نالیدهاند
قلمرو زبانی:
نیستان : عالم معنا / تا : از لحظه ای که / نفیر: فریاد و زاری به آواز بلند / ببریده اند ، نالیده اند : ماضی نقلی قلمرو ادبی :
استعاره : نیستان. / مجاز : « مرد و زن» مجاز از همة هستی یا همة انسان ها .
قلمرو فکری :
نی می گوید: از آن روزی که مرا از عالم معنا جدا کرده اند ، همة مردم از فریاد و زاری من نالان و گریان هستند .
9- سینه خواهـم شکحه شکحه از فراق تا بگویـم شـرح درد اشتیاق
قلمرو زبانی:
سینه : انسان سینه سوخته و درد عشق کشیده و جدایی دیده / شرحه شرحه : پاره پاره « شرحه : گوشتی که از درازا بریده باشند» شرح : باز کردن ، توضیح دادن / فِِراق : دوری / اشتیاق : میل قلب به دیدار محبوب؛ در این مصراع ، کشش روحِ انسان خداجو در راه شناخت پروردگار و ادراک حقیقت هستی قلمرو ادبی :
مجاز: « سینه» مجاز از انسان آگاه و عاشق ، سینه سوخته / قلمرو فکری :
برای بیان درد اشتیاق ، شنونده ای می خواهم که دوری از حق را ادراک کرده باشد و دلش از درد و داغ فراق سوخته باشد
قلمرو زبانی:
کاو : که او / وصل : رسیدن/ روزگار : دوتلفظی / روزِِگار ، روزگار( قلمرو ادبی :
تضاد: دور ، وصل / جناس: اصل ، وصل / تلمیح: کُلُّ شَئٍ یَرجعُ الی اصلهِ قلمرو فکری :
هر کسی از اصل خود) بازگشت به سوی خدا( دور و جدا مانده باشد سرانجام به اصل و مبدأ خود باز می گردد.
نالان : بن مضارع « نال » + علامت صفت فاعلی « ان » / جفت : همدم / بدحالان : کسانی که سیر و سلوک آنها به سوی حق ، کُُند است / خوش حالان : رهروان راه حق که از سیر و سلوک به سوی حق شادمان هستند قلمرو ادبی :
مجاز: « خوش حالان و بد حالان» مجاز از همة مردم قلمرو فکری :
من با همة مردم خواه آنان که در سیر و سلوک خود موفق بوده اند و خواه آنان که نا موفق بوده اند ، نالة خود را سر داده ام و راز دل خویش را در این ناله ها باز گفته ام. 6- هر شسی از ظنّ خود شد یار من از درون من جنست ارکار من
قلمرو زبانی:
ظن: گمان ، پندار / اسرار : رازها قلمرو ادبی :
جناس: من ، ظن / تمثیل.
قلمرو فکری :
هر کسی در حد فهم خود ، با من همراه و یار شد اما حقیقت حال مرا در نیافت.
7- سر من از نالۀ من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
قلمرو زبانی:
ناله : بن مضارع + ه / قلمرو ادبی :
جناس: دور ، نور / مجاز: « چشم و گوش » مجاز از کل حواس / استعاره : نور استعاره از معرفت و بصیرت / قلمرو فکری :
اسرار من در ناله های نهفته است اما چشم و گوش ظاهری نمی تواند راز و حقیقت این ناله را در یابد.
- تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک شس را دید جان دستور نیست
قلمرو زبانی:
مستور: پوشیده ، پنهان / دید : دیدن « مصدر مرخّّم » / دستور: اجازه / را : حرف اضافه به معنی « برای » / قلمرو ادبی :
تکرار: جان / عکس : تن ز جان و جان ز تن / قلمرو فکری :
گر چه جان ، تن را ادراک می کند و تن از جان آگاهی دارد و هیچ یک از دیگری پوشیده نیست اما توانایی دیدن جان به هیچ چشمی داده نشده است
- آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد ، نیست باد
بانگ: فریاد / نای : نی / نیست باد : جریان هوا نیست / نیست باد : نابود باد« بشود» فعل دعایی( / قلمرو ادبی :
تشبیه: این بانگ نی آتش است /استعاره : « نی » استعاره از » عشق » است / استعاره : « آتش » در مصراع دوم استعاره از « عشق » / جناس همسان / تام : نیست باد ، نیست باد
قلمرو فکری :
نالة نی فقط دمیدن نفََس و باد در آن نیست بلکه آتش هجران و شوق وصال عامل این صدا است و هر کسی از این عشق و شوق بیگانه است باید نابود شود.
- آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد
قلمرو زبانی:
کاندر : که اندر « در »/ فتاد : افتاد قلمرو ادبی :
تشبیه : آتش عشق « عشق مانند آتش است» / استعاره : « جوشش عشق» عشق مانند آبی است که می جوشد/ جناس : می ، نی / حسن تعلیل : دلیل جوشیدن می را جوشش عشق بیان می کند.
قلمرو فکری :
عامل نالة نی و به جوش آمدن و صاف شدن می ، وجود عشق است.
- نی، حریف هر که از یاری برید پرده هایش پرده های ما درید
قلمرو زبانی:
حریف : همدم ، هم صحبت / هر که : هر انسان عاشق/ یار: معشوق / برید : جدا شد / پرده : « در مصراع اول » نغمه ، نوا . و در مصراع دوم « حجاب و ستر » / پرده دریدن : راز را آشکار کردن. / ما : عاشقان
قلمرو ادبی :
تشخیص : نی همدم کسی باشد / کنایه : « پرده دریدن » کنایه از رسوا کردن./ جناس همسان « تام » : پرده ، پرده / جناس : برید و درید
قلمرو فکری :
نی با کسانی که از محبوب خود جدا مانده اند همراه و همدم است و نوا های آن سبب فاش شدن راز های عاشقان می گردد
- هـمچو نی زهـری و تریاقی که دید؟ همچو نی دم ساز و مش تـاقی که دید؟
قلمرو زبانی:
تریاق : پادزهر ، ضد زهر / دمساز : مونس، همراز ، دردآشنا
قلمرو ادبی :
پارادوکس« تناقض» : اینکه نی هم زهر باشد و هم پادزهر / تضاد : زهر و تریاق تشبیه : همچون نی
قلمرو فکری :
نی هم زهر است و هم پاد زهر . در عین درد آفرینی ، درمان بخش نیز هست.) به ظرفیت وجودی افراد بستگی دارد(
- نی حدیث راه پر خون میکند قصّه های عشق مجنون میکند
حدیث : سخن / راه پرخون : راه عشق /
قلمرو ادبی :
تشخیص: نی سخن بگوید/ استعاره: «راه پرخون » استعاره از عشق « عشق مانند راهی پراز خون است»/تلمیح : داستان لیلی و مجنون قلمرو فکری :
نی، داستان راه خونین عشق را بیان می کند و از قصه های عشقِ عاشقانی چون مجنون سخن به میان می آورد
محرم این هوش جز بیهوش نیست مر زبان را مشتکی جز گوش نیست
قلمرو زبانی:
محرم : راز دار ، معتمد، همدم / هوش : عشق / بی هوش : عاشق / مر : از حروف تأکید است که در متن های قدیمی همراه « را » می آید./ را : فک اضافه « مشتریِ زبان » هر گاه « را » میان مضاف و مضاف الیه بیاید ؛ فک اضافه است
قلمرو ادبی :
پارادوکس « تناقض» : بی هوش محرم هوش باشد / مجاز : « زبان » مجاز از سخن
تشخیص : گوش مشتری زبان باشد / اسلوب معادله: مصراع دوم مثالی برای مصراع اول است .
قلمرو فکری :
حقیقت عشق را هر کسی درک نمی کند ؛ تنها عاشق ) بی هوش( محرم است ، همان گونه که « گوش» برای ادراک سخنان ِ زبان ،ابزاری مناسب است
در غـم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها ه مراه شد
قلمرو زبانی:
بی گاه شدن : روزهای زندگی شپری شد ، بی وقت ، به پایان رسیدن هنگام غروب /
قلمرو ادبی :
جناس : روز ، سوز / کنایه : « روزها بی گاه شد » کنایه از « سپری شدن روزهای زندگی»
قلمرو فکری :
روز ها و ایّّام عمر من با سوز و گداز در غم محبوب به شب رسید و به سر آمد
روزها گر رفت ، گو رو، باک نیست تو بمان ، ای آن که جز تو پاک نیست
قلمرو زبانی:
بیت هفت جمله دارد روزها گر رفت ، گو ، رو ، باک نیست ، تو بمان ؛ ای آنکه ، جز تو پاک نیست/ تو : معشوق ، خدا /
قلمرو ادبی :
تشخیص: به روزها بگو / جناس : پاک ، باک / تضاد : رو ، بمان
قلمرو فکری :
اگر روز های عمرم سپری شد اهمّّیتی ندارد، تنها تو با من بمان چرا که تو ) معشوق ، خدا( برای من مهم هستی نه چیزی دیگر
هر که جز ماهی ، ز آ ب ش سیک شد هر که بیروزی است ، روزش دیر شد
بی روزی : بی نوا ، درویش / سیر شدن : بی میل شدن / روزش دیر شد : خسته شد قلمرو ادبی :
استعاره : « ماهی » استعاره از عاشق / آب : استعاره از عشق و معرفت الهی / جناس: سیر ، دیر کنایه : « روزش دیر شد » کنایه از « خسته شدن»
قلمرو فکری :
تنها ماهی دریای حق(عشق) است که از غوطه خوردن در آبِ عشق و معرفت سیر نمی شود. هر کس از عشق بی بهره باشد ، ملول و خسته می شود.) روزگارش تباه و بیهوده می شود
91- در ن یابد حال پخ تـه هیچ خام پس س خن کوتاه باید ، والسّلام
قلمرو زبانی:
پخته : انسان عاشق و واصل ) نقش مضاف الیه ( / خام : انسان بی تجربه در راه عشق ) مضاف الیه
قلمرو ادبی :
تضاد : پخته ، خام
قلمرو فکری :
آن که راه عشق نسپرده است ، از حال عارفِ واصل بی خبر است. بنابراین بیش از این سخن را ادامه نمی دهم و آن را تمام می کنم.
کارگاه متن پژوهی قلمرو زبانی:
1- معنای واژة « دستور » را در بیت های زیر مشخص کنید:
الف( چه نیکو گفت با جمشید دستور که با نادان نه شیون باد و نه سور اسعد گرگانی وزیر
ب( گر ایدون که دستور باشد کنون بگویم سخن پیشت ای رهنمون فردوسی فرمان ، اجازه
۲- با توجّه به دو بیت زیر از مولوی، آیا می توان «دیر شدن» و «بیگاه شدن» را معادل معنایی یکدیگر دانست؟ دلیل خود را بنویسید.
مکـر او مـعـکـوس و او ســر زیـر شـد روزگـارش بــرد و روزش دیــر شــد دیر شدن : گذشتن زمان ، فوت شدن بیگاه شد بیگاه شد، خورشید اندر چاه شد خورشیدخورشیدِ جان عاشقان در خلوت الله شد بی گاه شدن : روز به آخر شدن، وقت شام شدن، به پایان رسیدن روز، شب شدن
3- نقش دستوری گروه های اسمی مشخص شده در بیت زیر را بنویسید:
هر کسی از ظنّ خود شد یار من از درون من نجست سرار من
مسند مفعول
قلمرو ادبی:
4- بیت های زیر را از نظر کاربرد آرایة «جناس تام ) همسان بررسی کنید.
الف)آتش است این بانگ نای و نیست باد/ هر که این آتش ندارد نیست باد
مصرع اول : « نیست باد » یعنی « جریان هوا نیست» مصراع دوم : « نیست باد» یعنی « نابود بشود»
ب( نـی، حـریف هـر کـه از یـاری برُید پرده هایـش پرده های ما درید
« پرده» اول یعنی نوا و آهنگ « پرده » دوم یعنی « ستک ، حجاب »
5- به بیت زیر توجه کنید:
در این بیت، مصراع دوم در حکم مصداقی برای مصراع اوّل است؛ به گونه ای که می توان جای دو مصراع را عوض کرد؛ در واقع شاعر، بر پایة تشبیه، بین دو مصراع ارتباط معنایی برقرار کرده است؛ به این نوع کاربرد شاعرانه «اسلوب معادله» می گویند.
توجّه: در اسلوب معادله، هر یک از دو مصراع ، استقلال معنایی و نحوی دارند ؛ به گونه ای که یکی از طرفین، معادل و مصداقی برای تأیید مفهوم طرف دیگر است.
نمونه:
عشق چون آید بـرد هوش دل فرزانه را دزد دانا مـی کشـد اوّل چـراغ خانـه را زیب النسا شانه می آید بـه کار زلـف در آشفتگی آشنـایـان را در ایّاّم پـریشـانـی بپرس سلیم تهرانی
عشق بر یک فرش بنشاند گدا و شاه را سیل ، یکسان می کند پست و بلند راه را غنی کشمیری
در کدام بیت درس، شاعر از « اسلوب معادله » بهره گرفته است؟ دلیل خود را بنویسید .بیت 11، چون مصکاع دوم یک مثال عینی است برای مصکاع اوّل که یک موضوع ذهنی را بیان می کند.
قلمرو فکری:
- مقصود مولوی ، از « نی» و « نیستان» چیست؟ نی : مولوی ، انسان آگاه و عارف نیستان: جوار خداوندی
- کدام بیت، بی این سخن مشهور: « کلّ شَیءٍ یَرجِعُ الی اصلهِ» ) هر چیزی سرانجام به اصل خود باز میگردد ( اشاره دارد؟ بیت چهارم
- حافظ، در هریک از بیت های زیر، بر چه مفهومی تأکید دارد؟ بیت های معادل این مفاهیم را از متن درس بیابید .
الف( در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز هر کسـی بر حسب فکـر گمانـی دارد
بی گمان شسی در طریق عشق به مبدأ هستی واقف ارکار نگشت؛ هر رهروی براندازۀ اندیشه و دریافت خود از عشق و معرفت تصوّری دارد. / بیت ششم.
ب( زمانـه گـر بـزند آتشم بـه خـرمن عمر بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
اگر روزگار خرمن زندگانی مرا به آتش ششد ، بگذار بسوزد که نزد من این حیات دو روزه از پر کاهی کن ارزش تر است. بیت شانزدهم.
- هر یک از مفاهیم جدول زیر ، از کدام بیت درس دریافت می شود؟
شمارة بیت |
مفهوم |
|
دشوار و پر خطر بودن راه عشق |
|
اشتیاقِ پایان ناپذیر عاشق |
|
نقش ظرفیت وجودی افراد در تأثیرپذیری از عشق |
. در بیت :« کز نیستان تا مرا ببریده اند / از نفیرم مرد و زن نالیده اند.» مقصود از « نیستان» چیست؟
. با توجه به شعر زیر به سؤالات پاسخ دهید:
« هر که جز ماهی ز آبش سیر شد هر بی روزی است، روزش دیر شد
در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید ، والسّلّام»
الف. منظور از « ماهی» چیست؟ ب. مصراع اول بیت دوم به چه معنا است؟
. با توجه به بیت « هر که جز ماهی ز آبش سیر شد/ هر بی روزی است، روزش دیر شد.»؛ « بی روزی» و « دیر شدن روز» به ترتیب به چه معناست؟
. با توجه به ابیات زیر:
« آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد
نی حریف هر که از یاری برید پرده هایش پرده های ما درید»
الف( معنای « نیست باد » در مصراع اول و دوم را بنویسید. ب( واژه ی «حریف» در بیت دوم به چه معنی به کار رفته است؟
. با توجه به شعر زیر به سؤالات پاسخ دهید:
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من به هـر جمعیّّتی نالان شـــدم جفت بدحالان و خوش حالان شدم.
الف. منظور مولانا از « اصل خویش» چیست؟
ب. در بیت دوم منظور از « خوش حالان » چیست؟
. تفاوت معنایی « پرده» را در بیت « نی حریف هر که از یاری برید /پرده هایش پرده های ما درید» بیان کنید
- هر کسی از ظنّ خود شد یار من
- در غم ما روز ها بیگاه شد روزها با سوز ها همراه شد .
در نیابد حال پختخ هیچ خام.
- تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
- محرم این هوش جز بی هوش
نیست جواب ها:
1. عالم معنا .۲. الف. عاشق واقعی. ب. آن که راه عشق نسپرده ، از حال عارف واصل بی خبر است .3. بی بهره از عشق. ملول و خسته شدن .4. الف. در مصراع اول: تنها نفس و دمیدن نیست. در مصراع دوم: نیست و نابود شود. ب. همدم .5. الف. بازگشت به سوی حق. ب. خوش حالان رهروان راه حق اند که از سیر به سوی حق شادمان اند .6. نغمه های نی. راز . 7- هرکسی در حد فهم خود یار من شد
.8- عاشق عمرش را با درد و غم عشق سپری می کند و روزها را با سوز دل به دل به پایان می برد .9- تن از جان آگاهی دارد و جان تن را درک می کند و هیچ یک از دیگری پوشیده نیست 10- حقیقت عشق را هر کسی درک نمی کند تنها عاشق ) بی هوش ( محرم است.
بشنو این نی چون شکایت می کند از جدایی ها حکایت می کند
نی نامه مثنوی معنوی
مولانا جلالدین محمد بلخی
بیت 1
نی : استعاره از انسان آگاه وآشنا با حقایق عالم معنا - جدایی : جدایی انسان از عالم معنا و از خالق خود
حکایت وشکایت : جناس ناقص
معنی : صدای این نی ( مولانا – انسان آگاه ) را بشنو که چگونه داستان خود را بیان می کند و از جدایی ها ( جدایی از عالم معنا ) شکایت می نماید
بیت 2
نیستان : استعاره از عالم معنا - بُبریده اند : بریده اند – قطع وجدا نموده اند .- نفیر : فریاد وزاری به آواز بلند – مرد وزن : مجاز از همه انسانها - مرد وزن : تناسب
معنی : از آن هنگامی که مرا از نیستان ِ عالم معنا جدا نموده اند از فریاد وزاری من تمامی آفریده ها نالان وگریان هستند
بیت 3
سینه : مجاز از انسان سینه سوخته و رنج کشیده - شرحه شرحه : پاره پاره ، - فراق : دوری .جدایی - اشتیاق : میل قلب به دیدار محبوب ، (روح کمال طلب و خداجو در راه شناخت خدا و درک حقیقت هستی است)
معنی : کسی را می خواهم که قلبش از فراق حضرت حق در سوخته باشد وقلبش زخمی وپاره پاره باشد ، تا من درد اشتیاق خود را به او بیان کنم
( روح کمال طلب مشتاق پروردگار و ادراک حقیقت هستی است )
بیت 4
بیت ، تلمیح دارد به آیه ی " انا لله وانا الیه راجعون " ونیز " کل شیٍ یرجع الی اصله ( هر چیز به اصل خویش بر می گردد)
کاو : مخفف که او - اصل و صل جناس ناقص"
معنی : هر کس از اصل خود از مبداء هستی دور افتاده باشد در نهایت به همان جا نیز باز می گردد.
بیت 5
من : مولانا ، نی ، عشق / هر جمعیتی : همه ی انسان ها ، تمام اقشار / جفت : همراه /
بدحال : کسانی که در سیر وسلوک به سوی حق کند وآهسته وخسته حرکت می کنند / خوش حالان : ره روان راه حق که با اشتیاق وعلاقه راه سیر وسلوک را طی می کنند .
من ناله عشق به حق را ، را برای تمام انسان ها سر داده ام ،و با سالکان خسته و کُند رو و با روهروان تند ومشتاق وشادمان از سیر و سلوک ، همراه گشتم
بیت 6
ظن : خیال و گمان
هر کسی در حد فهم و ادراک خودش با من یار و همراه شد اما حقیقت حال مرا درنیافت .( هر کسی از دیدگاه خود و در فهم خود به مسائل نگاه می کند اما حقیقت امر را درک نمی کند
بیت دارای مثل است ( ضرب المثل )
بیت 7
نور : در اینجا ، بصیرت ، توان ، قدرت ، فهم ودرک / لیک : اما / چشم وگوش : مجاز از کل حواس و ادراک انسان
چشم وگوش : تناسب / دور ونور : جناس ناقص /
بیت 8
مستور : پوشیده وپنهان / دید : دیدن ، مشاهده ( اسم است نه فعل ) / دستور : اجازه ، وزیر ، راهنما
معنی : گرچه جان ، تن را ادراک می کند و تن نیز از جان آگاهی دارد وهیچ یک از دیگری پوشیده نیست ، اما هیچ کس اجازه و توانایی دیدن جان را ندارد ( اسرار معنوی با چشم ظاهر دیده نمی شود )
تن – جان – نیست : تکرار تن زجان و جان زتن : آرایه تکرار / دستور ، مستور : جناس ناقص
بیت 8
نای : نی / استعاره از عشق ، / آتش در مصرع دوم : استعاره از عشق
/ نیست در مصرع اول : فعل ربطی – مخالف است باد در مصرع اول : جریان هوا
/ نیست در مصرع دوم : نابود ، فانی باد در مصرع دوم : فعل دعایی معنای دوم ، جریان هوا
بانگ نای : مشبه آتش مشبه به
دو تا قافیه دارد : نیست و باد ( ذوقافیتین )
جناس تام : نیست و نیست / باد و باد آتش و باد : تناسب
باد در مصرع دوم : ایهام تناسب ؛ معنای اصلی ، فعل دعایی .
( عشق آتش سوزان است - فرد بی بهره از عشق الهی نابود باد!)
معنی : ناله ی نیِ عشق ، باد هوا نیست ، بلکه آتشی ست سوزان ، هر که این آتش عشق در وجودش نیست نابود باد!
بیت 9
کاندر : مخفف که اندر / می : شراب ، باده ، می در عرفان به معنی لطف خاص خدا و توجه ونظر اوست ، الهامات غیبی
آتش عشق : اضافه ی تشبیهی عشق : مشبه . آتش : مشبه به /
جوشش عشق : اضافه ی استعاری ؛ عشق به چیزی تشبیه شده که مثل آب ، چشمه ومی .... می جوشد)
مصرع دوم : آرایه حسن تعلیل ( علت جوشیدن شراب را عشق می داند )
معنی : عشق باعث نالیدن نی می شود ؛ عشق است که مایه جوشش و مستی آفرینی شراب گشته
بیت 10
حریف : همدم / هرکه : عاشقان / یار : معشوق / بُرید : جدا شد ، دچار فراق شد /
پرده : اولی در اصطلاح : آهنگ ونغمه های مرتب موسیقی دومی : حجاب / " ش " در پرده هایش : نی
مرجع ضمیر ما : عاشقان / پرده دریدن : فاش کردن راز
پرده و پرده : جناس تام / بُرید و درید : جناس ناقص /
نقش دستوری تمام ضمیر ها ( " هر که " " ش" "ما" : مضاف الیه
معنی: نغمه های نی ، همدم هر عاشق هجران کشیده ای است ؛ آهنگ ونغمه ی نی ، پرده ها وحجاب ها را برای کسی که جویای معرفت است ، از مقابل چشم بر میدارد تا معشوق حقیقی را ببیند ( آهنگ نی ، عاشق را منقلب و گریان نمود و با جاری شدن اشک راز او را فاش نمود
مفهوم نی : افشا کننده راز عاشقان - یاری گر عاشقان جویای معرفت برای دیدار معشوق (خداوند)
بیت 11
تریاق : ضد زهر ، پاد زهر / دمساز : همدم ، همنشین ، هم راز /
نی : هم زهر ، هم پادزهر است ( هم در آفرین ، هم درمان بخش )
نی : در مصرع اول مشبه زهر مشبه به - نی مشبه تریاق مشبه به / زهر وتریاق : تضاد و پارادوکس
بیت موازنه دارد
که در هر دو مصرع : ضمیر پرشسی به معنای چه کسی / که دید : استفهام انکاری
معنی : نی هم زهر است وهم پاد زهر ؛ در عین در آفرینی درمان بخش است ( مطابق ظرفیت افراد )
بیت 12
حدیث می کند و قصه می کند : بیان کردن داستان ، تعریف کردن قصه / پرخون بودن : کنایه از شدت سختی مشقت ورنج
راه : منظور راه عشق / حدیث : سخن ، خبر / - نی باینگرِ داستان راه خونین عشق است.
بیت تلمیح دارد به : داستان لیلی ومجنون / مجنون : نماد عاشقان پر درد وسختی کشیده و ناکام /
می کند : تکرار
مفهوم: نی : بیانگرِ عشق های ناکام وسراسر درد ورنج است
معنی : نی ، داستان راه خونین عشق را بیان می کند و از قصه ی عشق عاشقانی چون مجنون
بیت 13
محرم : راز دار خویشاوند ، خودی / هوش : در اینجا به معنی عشق / بی هوش : این بیت به معنی عاشق
گوش : تشخیص ( به سبب مشتری بودن)
زبان و گوش : تناسب / زبان : مجاز از سخن وکلام /
هوش و گوش : جناس ناقص / مصرع اول : متناقض نما است / مر : نشانه تاکید در متون گذشته
حقیقت عشق را هرگز کسی درک نمی کند و تنها عاشق ( بی هوش ) محرم است ، همانطور که " گوش " برای ادراک سخنان زبان ابزار مناسبی است .( تنها فرد صلاحیت دار و لایق برای درک عشق ؛ عاشق است )
را " نشانه ی فک اضافه هست ( مشتری زبان جز گوش نیست )
بیت 14
بی گاه شدن روز : سپری شدن روزها ی زندگی / مرجع ضمیر "ما" : عاشقان
روزها و سوزها : جناس ناقص / واج آرایی در : تکرار مصوت بلند : "ا " و صامت "ه"
معنی : در غم واندوه عاشقی ما ، روزهای زندگی سپری شد و روزها با سوز دل همراه شد و به پایان رسید .( غمگین بودن همیشگی عاشق)
بیت 15
باک : ترس ، هراس / مرجع ضمیر "تو" : معشوق ( پروردگار)
روزها : تشخیص / پاک و باک : جناس ناقص / "رو" و " بمان" : تضاد / " گو" و " رو" فعل امر : بگو و برو
اگر روزهای عمر از دست رفت بگو برود اهمیتی ندارد ؛ ای خدا تو بمان که آنچه برای منِ عاشق مهم است تویی زیرا معشوقی چون تو پاک و منزه نیست
بیت 16
ماهی : استعاره از عاشق ( عاشق مانند ماهی است که از دریای عشق خداوند سیر نمی شود )
آب : استعاره از عشق ومعرفت الهی
بی روزی : در لغت به مهنی بی نوا و درویش ، بی بهره – اما در این جا به معنی انسان بی بهره از عشق
روزش دیر شد : روزگارش تباه و بیهوده شد
سیر و دیر : جناس ناقص / ماهی و آب : تناسب
معنی : تنها ماهی دریای حق ( انسان عاشق ) است ه از غوطه خوردن در آب عشق ومعرفت سیر نمی شود ( هر موجودی غیر از ماهی از آب سیر می شود ) هر کسی از عشق بی بهره باشد ، روزگارش تباه و بیهوده و
بی بهره می شود
( تنها فرد لایق عشق ، عاشق است )
بیت 17
در نیابد : درک نمی کند – نمی فهمد / پخته : این جا به معنی عارف ِ واصل / خام : آن که راه عشق را طی نکرده – بی تجربه در عشق / کوتاه کردن سخن : به پایان بردن کلام – سخن نگفتن / والسلام : الوداع – خدانگهدار
معنی
آن که راه عشق را طی نکرده و بی بهره از عشق است ؛ از حال عارف ِ واصل ِ به حق رسیده ؛ بی خبر است پس سخن را باید کوتاه کرد و به آن پایان بخشید ( انسان های غیر عاشق حال عاشقان وعارفان را درک نمی کنند )
یار در ناز است و من در صد نیاز عشق در کار است و من در سوز و ساز
یار درناز است ومن درصدنیاز
عشق درکار است ومن درسوز وساز
لحظه دیدار وشوق وصل یار
ازشفق تا صبح گاه آمدفراز
هر اذانی کرمنار آید به گوش
بر ملائک می کند دلدارناز
در غروب خسته دنیای دون
شور وحالی می دهد بر من نماز
ذکر «یا رب» روح غربت دیده را
می دهد تسکین در این راه دراز
درسحرگاه سپید عاشقی
می شود دروازه های عرش باز
غرق نازم سرفرازم می کند
وعده «انی قریب » یار باز
از سرشک دیده گو در هجریار
گوشه سجاده درسوز وگداز
مدعی گر نیستی در این سرا
رو دراین میدان سر وجان رابباز
کز براقی نیستی کمتر بیا
تا حریمِ قرب اعلا هم بتاز
ساقیا ازعرش می آید ندا
روح وجان را درمناجاتی بساز
آرایه های ادبی :
بدیع بیان ت(شبیه - استعاره - تشخیص - کنایه - مجاز)
بدیع : بدیع لفظی بدیع معنوی
بدیع لفظی : واج آرایی - سجع - ترصیع - جناس - قلب - ملمع
بدیع معنوی : مراعات نظیر - تضاد - پاردکس - حس آمیزی - تلمیح - تضمین - اغراق - ایهام - ایهام تناسب - تمثیل - اسلوب معادله - ارسال مثل - لف نشر - حسن تعلیل
زبان و ادبیات فارسی دوره ی متوسطه
آموزش کامل آرایه های ادبی
« آرایه های ادبی »
الف ) بدیع ب ) بیان
الف ) بدیع علمی است که به باز شناسی آرایه های لفظی و معنوی می پردازد .
بدیع بر دو نوع است : 1- آرایه های لفظی 2- آرایه های معنوی
آرایه های لفظی : یعنی زیبایی کلام که با لفظ انجام می شود .
آرایه های لفظی عبارتنداز : واج آرایی ، سجع ، ترصیع ، جناس ، قلب ، ملمع .
واج آرایی ( نغمه ی حروف ) : تکرار یک واج ( صامت یا مصوت ) است ، در کلمه های یک مصراع یا یک بیت یا عبارت نثر به گونه ای که کلام را آهنگین می کند و آفریننده ی موسیقی درونی باشد و بر تاثیر سخن بیافزاید این تکرار آگاهانه ی واج ها را « واج آرایی » گویند .
مثال : خیزید و خز آرید که هنگام خزان است باد خنـک از جـانب خـارزم وزان اسـت
توضیح : در این بیت تکرار واج « خ » و « ز » باعث ایجاد موسیقی درونی شده است .
توجه : در زبان فارسی بیست و نه واج داریم / ( بیست و سه صامت و شش مصوت )
صامت ها همان حروف الفبای فارسی هستند و مصوت ها « ـــ » و « ا » ، « ی » ، « و » می باشند .
سجع : آوردن کلماتی در پایان جمله های نثر که در وزن یا حرف یا حرف آخر یا هر دو ( وزن و حرف آخر ) با هم یکسان باشد .
نکته 1 : سجع در کلامی دیده می شود که حداقل دو جمله باشد یا دو قسمت باشد .
نکته 2 : سجع باعث آهنگین شدن نثر می شود به گونه ای که دو یا چند جمله را هماهنگ سازد .
نکته 3 : سجع در نثر حکم فافیه در شعر را دارد .
نکته 4 : اگر در پایان جمله ها کلمات تکراری وجود داشته باشد ، سجع پیش از آن می آید .
مثال : الهی اگر بهشت چون چشم و چراغ است بــی دیــدار تــو درد و داغ اســت
نکته 5 : گاهی در جملات سجع ممکن است افعال به قرینه ی لفظی یا معنوی حذف شوند .
مثال 1 : منت خدای را عـزووجل که طاعتـش موجب قـربت است و به شکر اندرش مزید نعمت . ( فعل « است » به قرینه ی لفظی حذف شده است . )
مثال 2 : خـلاف راه صواب است و نقض رای اولـوالالباب « است » (حذف لفظی ) ذوالفقـار علی در نیـام ( باشد ) و زبان سعدی در کام « باشد » ( حذف معنوی ) .
توضیح : فعل « باشد » در دو جمله ی پایانی به قرینه ی معنوی حذف شده است .
توجه : به نثر مسجع ، نثر آهنگین نیز می گویند .
« انواع سجع »
الف ) سجع متوازن : آن است که کلمات سجع فقط در وزن اشتراک داشته دارند .
مثال : ملک بی دین باطل است و دین بی ملک ضایع .
توضیح : هر دو کلمه دارای هجای بلند می باشند لذا هم وزن اند .
مثال : طالب علم عزیز است و طالب مال ذلیل .
توضیح : دو کلمه ی « عزیز » و « ذلیل » دارای دو هجا ، یکی کوتاه و یکی کشیده هستند . لذا در وزن یکسانند .
ب ) سجع مطرف : آن است که کلمات سجع فقط در حرف یا حروف پایانی با هم اشتراک دارند .
مثال : محبت را غایت نیست از بهر آنکه محبوب را نهایت نیست .
توضیح : کلمه ی « غایت » دارای دو هجا و کلمه ی « نهایت » دارای سه هجا می باشد پس دو کلمه هم وزن نیستند بلکه فقط در حرف آخر مشترک اند .
ج ) سجع متوازی : به سجعی گفته می شود که کلمات سجع هم در حرف پایانی و هم در وزن یکسان می باشند .
مثال : باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده .
توجه : از آن جائیکه سجع متوازی ، زیباتر و خوش آهنگ تر است و در متون فارسی کاربرد بیشتری دارد . لذا شناخت این نوع سجع برای دانش آموزان عزیز با اهمّیّت تر می باشد .
نمونه هایی از آثار مسجع : اوّلین با سجع در مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری ( قرن پنجم ) به کار گرفته شد و بعدها سعدی در « گلستان » ، جامی در « بهارستان » ، نصرالله منشی در « کلیله و دمنه » آن را به حد کمال خود رساندند . و در ادامه کسانی چون قائم مقام فراهانی در « منشئأت » و قاآنی در کتاب « پریشان » از آنها پیروی کردند .
ترصیع
آن است که کلمات مصراعی با مصراع دیگر یا جمله ای با جمله ی دیگر ، در وزن و حروف پایانی یکسان باشد ( غیر از واژگان تکراری بقیه کلمات با هم سجع متوازی دارند . )
مثال 1 : ای منــور بـه تـو نجـوم جـلال وی مقـرر بـه تـو رسـوم کمـال
مثال 2 : باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده
جناس
آوردن کلماتی است در شعر و نثر که از نظر معنی کاملاً متفاوت اند اما از نظر شکل ظاهری و تلفظ و گاهی اختلافشان فقط در یک واج است .
« انواع جناس »
الف) جناس تام : آن است که دو کلمه جناس از نظر شکل ظاهری و تلفظ کاملاً یکسان ، اما از جهت معنی با هم فرق دارند .
مثال : عشـق شـوری در نهـاد ما نهـاد جـان مـا در بوتــه ی سـودا نهــاد
وجود و سرشت قرارداد
بهـرام که گور می گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهـرام گرفت
گور خر قبر
کار پاکان را غیـاس از خـود مگیر گر چه باشد در نوشتن شیر ، شیر
شیر خوردنی نام حیوان
نکته : جناس هم در شعر و هم در نثر به کار می رود .
ب ) جناس ناقص : 1- جناس ناقص اختلافی 2- جناس ناقص حرکتی 3- جناس ناقص افزایشی
1- جناس ناقص اختلافی : آن است که دو کلمه جناس در حرف اول ، وسط یا آخر با هم اختلاف داشته باشند .
مثال : تنگ است خانه ما را تنگ است ای برادر بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر ( برای حرف اول )
چوک زشاخ درخت خـویشتن آویختـه زاغ سیـه بـر دو بـال غالیه آمیخته ( برای حرف وسط )
2- جناس ناقص حرکتی : آن است که دو کلمه جناس علاوه بر معنی در حرکت ( مصوت کوتاه ) نیز با هم اختلاف دارند .
مثال : ایـن چـه ژاژ است چه کفر است و فشار پنبـــه ای در دهـــان خـــود فشــار
3- جناس ناقص افزایشی : آن است که دو کلمه جناس علاوه بر معنی ، در تعداد حروف نیز متفاوت اند بطوری که یکی از کلمات جناس حرفی در اول ، وسط یا آخر نسبت به کلمه های دیگر اضافه دارد .
مثال : ایـن ره ، أن زاد راه و آن منزل است مــرد رهــی اگــر ، بیــا و بیــار
قلب
آن است که نویسنده با جابه جا کردن اجزای یک ترکیب وصفی یا اضافی ، ترکیب تازه و زیبایی را با معانی جدید به وجود به وجود آورد و به کنار هم قرار دادن این دو ترکیب به کلام خویش ارزش هنری ببخشد .
مثال : حافظ مظهر روح اعتدال و اعتدال روح اقوام ایرانی است .
نکته : گاهی ممکن است اجزای تشکیل دهنده ی آرایه « قلب » بصورت یک ترکیب وصفی یا اضافی نباشد .
ملمع
آن است که شاعر فارسی زبان یک مصراع یا یک بیت از شعر خود را به زبان دیگری ( معمولاً به زبان عربی ) بسراید .
مثال : سل المصـانع رکباً تهیـم فی الغلوب تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی
* ترجمه : برکه ها و تالاب های بیابان را از شتر سوارانی سر گشتگان بیابانند بپرس .
توجه : دانش آموزان عزیز به خاطر بسپارید که در ملمع بیت یا مصراع عربی ( هر زبان دیگر ) باید سروده ی خود شاعر باشد نه اینکه از کسی یا جایی نقل قول ( تضمین ) کند .
آرایه های معنوی
یعنی زینت و زیبایی کلام که از طریق معنی حاصل شود .
آرایه های معنوی عبارتنداز : مراعات نظیر ، تضاد ، متناقض نما ، حس آمیزی ، تلمیح ، تضمین ، اغراق ، ایهام ، ایهام تناسب ، تمثیل ، ارسال المثل ، اسلوب معادله ، حسن تعلیل ، لف و نشر .
مراعات نظیر ( تناسب )
اگر گوینده در کلام خویش مجموعه ای از کلمات را بیاورد که به نوعی با هم تناسب و ارتباط داشته باشند ، آن را مراعات نظیر گویند .
نکته : تناسب میان کلمات می تواند از نظر جنس ، نوع ، مکان ، زمان ، همراهی و ... باشد .
نکته : بیشترین کاربرد مراعات نظیر در شعر است اما گاهی در نثر هم دیده می شود .
مثال : رود شــاخ گـل در بر نیلوفر بـرقصــد به صـد نـاز گلنـار ها
( شاخ ، گل ، نیلوفر و گلنار ــــ مراعات نظیر )
نکته : آرایه های مراعات نظیر ممکن است بین دو کلمه یا بیشتر اتفاق بیفتد .
تضاد ) طباق )
آوردن دو کلمه ی متضاد در سخن به گونه ای که سبب زیبایی کلام گردد .
نکته : تضاد هم در شعر و هم در نثر بکار می رود .
مثال : صبح امید که بد معتکف پرده ی غیب گو بـرون آی که کـار شب تار آخر شد
1 2 2 1
نکته : فعل ها نیز می توانند آرایه تضاد را به وجود آورند .
مثال : پروردگارا ! از خصلت طمع که دنائت آورد و آبرو ببرد ... .
متناقض نما ) پارادکس )
آن است که در کلام دو امر متضاد را به یک چیز نسبت بدهیم به گونه ای که ظاهراً وجود یکی نقض وجود دیگری باشد . شاعر این امر متضاد را چنان هنرمندانه به کار می برد که قابل پذیرش است .
مثال : جامه اش شولای عریان است .
توضیح : واژه شولا به معنی « لباس » ، که برای پوشیدن بدن است و وقتی با « عریانی » همراه می شود معنی ضدیت خود را از دست می دهد .
حس آمیزی
آمیختن دو حس است در یک کلام به گونه ای که از یک حس به جای حس دیگر استفاده شود . و این آمیختگی سبب زیبایی سخن گردد .
مثال : ببین چه می گویم .
توضیح : شما سخن را با حس شنوایی در می یابید اما گویند از شما می خواهد سخن او را ببینید که به این آمیختگی حس ها ، « حس آمیزی » می گویند .
مثالهای دیگر : خبر تلخی بود- روشنی را بچشیم - با مزه نوشتن - آوای سبک و لطیف .
تلمیح
آن است که گویند در ضمن کلام خویش به آیه ، حدیث ، داستان ، واقعه ی تاریخی ، اسطوری و افسانه ای اشاره داشته باشد .
مثال : آسمـان بار امانت نتوانست کشید قـرعه ی فـال به نـام من دیوانه زدن
توضیح : اشاره به آیه ی « انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض ... . »
نکته : گاهی در آرایه ی تلمیح ، آرایه ی مراعات نظیر هم به کار می رود .
مثال : بیستون بر سر راه است ، مباد از شیرین خبـری گفتـه و غمگیـن دل فرهاد کنید
تضمین
آن است که شاعر یا نویسنده در میان کلام ( شعر یا نثر ) خود آیه ، حدیث ، مصراع یا بیتی را از شاعر دیگر عیناً بیاورد .
نکته : اگر بیت یا مصراعی از شاعر دیگر به عنوان تضمین بیاورد معمولاً نام آن شاعر به گونه ای ذکر می شود .
نکته : معمولاً عبارت تضمین شده داخل گیومه قرار می گیرد .
هدف از تضمین :
اعتبار بخشیدن به سخن
خلاصه کردن مفاهیم گسترده و طولانی
ضمانت برای اثبات ادعا
مثال : چـه زنـم چو نـای هـردم زنـوای سـاز او دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
« همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی بـه پیـام آشنـایی بنـوازد ایـن نـوا را »
توضیح : بیت دوم این شعر را شهریار از حافظ تضمین کرده است .
اغراق
آن است که در وصف و ستایش یا ذم و نکوهش کسی یا چیزی افراط و زیاده روی کنند ، چندان که از حد عادت و معمول بگذرد .
نکته 1 : اغراق هم در شعر و هم در نثر کاربرد دارد .
نکته 2 : اغراق مناسب ترین آرایه برای تصویر کشیدن یک دنیای حماسی است .
نکته 3 : زیبایی اغـراق در این است که غیـر ممکن را طـوری ادا می کنـد که ممکن و درست به نظر می رسد .
مثال : شـود کوه آهـن چو دریای آب اگـر بشنـود نـام افـراسیـاب
ایهام
ایهام در لغت به معنای درشک و گمان افکندن است اما در اصطلاح علم بدیع ، آوردن واژه ای است با حداقل دو معنی مناسب کلام یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن باشد و معمولاً مقصود شاعر معنی دور آن است و گاهی نیز هر دو معنی مورد نظر می باشد .
نکته 1 : ایهام نوعی بازی با ذهن است به گونه ای که ذهن را بر سر دوراهی قرار می دهد .
نکته 2 : انتخاب یکی از دو معنی ایهام در یک لحظه بر ذهن دشوار است و این امر باعث لذت بیشتر خواننده می شود .
نکته 3 : شرط شناخت ایهام در آن است که خواننده معانی مختلف یک واژه را بداند .
مثال : حکایت لـب شیرین کلام فرهاد است شکنج طره ی لیلی مقام مجنون است
توضیح : واژه « شیرین » دو معنی دارد : 1- خوشمزه و گوارا 2- نام معشوقه ی فرهاد
ایهام تناسب : به کار گیری واژه ای با حداقل دو معنی که یک معنی آن مورد نظر شاعر و پذیرفتنی است و معنی دیگر با کلمه یا کلماتی از بیت یا عبارت تناسب دارد .
نکته : ایهام تناسب مجموعه ای از ایهام و مراعات نظیر است .
مثال 1 : چـون شبنم افتـاده بـدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
توضیح : واژه ی « مهر » ایهام تناسب دارد ، چون معنی مورد نظر شاعر عشق و محبت است اما غیر از این معنی واژه ی « مهر » به معنی خورشید است که در این صورت با واژه های « عیوق و آفتاب » تناسب دارد .
مثال 2 : گـر هـزار اسـت بلبـل این بـاغ همـه را نغمـه و تـرانه یکـی اسـت
توضیح : واژه ی « هزار » به دو معنی است : 1- بلبل 2- عدد هزار که در این جا منظور شاعر معنی دوم است اما غیر از معنی فوق کلمه ی « بلبل » با کلماتی چون « باغ ، نغمه و ترانه » تناسب دارد .
تمثیل
آن است که شاعر یا نویسنده به تناسب سخـن خـویش ، حکایـت ، داستـان یا نمونه و مثالی را ذکر می کند تا از این طریق ، مفاهیم و نظریات خود را به خواننده یا شنونده منتقل نماید و آنچه در این میان مهم است نتیجه ی تمثیل می باشد که می تواند سرمشقی برای موارد متفاوت باشد .
نکته : در این داستان ها و حکایات ( تمثیل ها ) هر یک از حیوانات یا اشیا و جمادات نماد و نشانه ی چیزی هستند .
مثلاً در درس عبرت از کتاب سال اوّل شیر نماد حق و قدرت مطلق ، گرگ نماد انسان های خود بین و گستاخ و روباه نماد انسان های عبرت پذیر و تسلیم شده می باشند .
در کتاب پیش دانشگاهی مبحث حسب حال درسهای ( افسانه ی عاشقی و تسلی خاطر ) هر دو داستانی تمثیلی است که اوّلی ، شاعر با آوردن داستانی تمثیلی این نکته را یادآور شده است : « انسان باید از موحبت عشق بر خوردار باشد ودر داستان تسلی خاطر جامی در پی آن است که این نکته ی عرفانی را متذکر شود : « خاطر از یاد معشوق پر کرد . »
ارسال المثل
اگـر گـوینده در کلام خود ضرب المثلی را آگاهانه به کار گیـرد و یا کلام او بعداً ضـرب المثل شود ، می گوییم دارای آرایه ی ارسال المثل است .
مثال1 : آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
مثال 2: تــو نیکــی میـکـن و در دجـــله انــداز کـــه ایــزد در بیــابانــت دهـــد بــاز
( همه ی بیت ضرب المثل است )
اسلوب معادله
آن است که شاعر دو مصراع یک بیت را به گونه ای هنرمندانه بیان کند که در ظاهر هیچ گونه ارتباطی با یکدیگر ندارد اما وقتی به دو مصراع خوب دقت کنیم در می یابیم که مصراع دوم در حکم مصداقی برای مصراع اوّل است تا جایی که می توان جای دو مصراع را عوض کرد و میان آن ها علامت مساوی گذاشت و این ارتباط معنایی نیز بر پایه ی تشبیه استوار است .
مثال 1 : عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود موی اندر شیر خالص زود پیدا می شود
مثال 2 : محـرم این هوش جز بی هوش نیست مرزبـان را مشتـری جـز گـوش نیــست
حسن تعلیل
آن است که شاعر یا نویسنده برای سخن خود دلیلی زیبا و شاعرانه می آورد به گونه ای که این دلیل ادبی قدرت قانع کردن مخاطب را دارد . و این علّت سازی مبتنی بر تشبیه است .
نکته : دلیلی که شاعر برای ادعای خود می آورد در حقیقت دلیلی واقعی و عقلانی نیست بلکه دلیلی است بر پایه ی ذوق و احساس شاعرانه .
مثال 1 : نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم که به روی دوست ماند که برافکند نقابی
توضیح : شاعر دلیل دوست داشتن روشنی صبح را در این می داند که به چهره ی معشوق او می ماند آنگاه که نقاب از چهره بر می دارد .
مثال 2 : از صوفی پرسیدن هنگام غروب خورشید چرا زرد رو است ؟ گفت : از بیم جدایی
لف و نشر
لف در لغت به معنی پیچیدن و نشربه معنی پراکندن است اما در اصطلاح ادب آوردن دو یا چند کلمه است در بخشی از کلام که توضیح آن ها در بخش دیگر آمده است .
نکته 1 : کلماتی که در بخش اوّل می آیند ، « لف » و کلمـاتی کـه به عنـوان توضیـح در بخـش دوم می آیند ، « نشر » نام دارند .
نکته 2 : هرگاه نظم و ترتیب بین کلمات « لف و نشر » رعایت شده باشد ، آن را « لف و نشر مرتب » گویند و در غیر این صورت « لف و نشر مشوش » خوانده می شود .
مثال 1 : تا رفتنش ببینـم و گفتنش بشنـوم از پای تا به سر همه صمع و بصر شدم
توضیح : واژه های « ببینم » و « بشنوم » لف است . و دو واژه ی « سمع و بصر » نشر قرار گرفته است . چون کلمات « نشر» به ترتیب برای توضیح کلمات « لف » قرار نگرفته اند ، لذا به آن « لف و نشر مشوش » گویند . ( بصر شدم تا ببینم ، سمع شدم تا بشنوم )
مثال 2 : دو کس دشمن ملک و دینند : پادشاه بی حلم و زاهد بی علم .
توضیح: دوترکیب « دشمن ملک و دشمن دین » لف و دوترکیب « پادشاه بی حلم و زاهد بی علم» نشر هستند . لذا چون توضیح نشربا « لف » برابر است . آن را « لف و نشر مرتب » گویند پادشاه بی حلم دشمن ملک و زاهد بی علم دشمن دین هستند
ب : بیان
بیان شاخه ای از آرایه های ادبی است و به واسطه ای آن شناخته می شود که یک معنی را چگونه به طریق مختلف می توان ادا کرد .
بیان شامل مباحث : تشبیه ، استعاره ، مجاز و کنایه .
تشبیه
یعنی مانند کردن چیزی به چیز دیگر که به جهت داشتن صفت یا صفاتی با هم مشترک باشند .
هر تشبیه دارای چهار رکن یا پایه است :
مشبه : کلمه ای که آن را به کلمه ای دیگر تشبیه می کنیم .
مشبه به : کلمه ای که کلمه ی دیگر به آن تشبیه می شود .
ادات تشبیه : کلمات یا واژه هایی هستند که نشان دهنده ی پیوند شباهت می باشند و عبارتنداز : همچون ، چون ، مثل ، مانند ، به سان ، شبیه ، نظیر ، همانند ، به کردار و ... .
- وجه شبه : صفت یا ویژگی مشترک بیت مشبه و مشبه به می باشد . دلیل شباهت
مثال : علی مانند شیر شجاع است .
مشبه ادات مشبه به وجه شبه
نکته : « مشبه » و « مشبه به » طرفین تشبیه نام دارند . که در تمام تشبیهات حضور دارند اما « ادات تشبیه » و « وجه شبه » می توانند در یک تشبیه حذف شوند. که در این صورت تشبیه با داشتن دو رکن « مشبه » و « مشبه به » بر قرار است .
مثال : دل همچو سنگت ، ای دوست به آب چشم سعدی عجـب اسـت اگـر نگـردد که بگردد آسیابی
توضیح : دل به سنگ تشبیه شده است اما وجه شبه « سختی » در این بیت نیامده است .
نکته : در تشبیـه وقتی که « وجـه شبه » و « ادات تشبیه » حـذف شود ، به آن « تشبیه بلیغ » می گویند . تشبیه بلیغ زیباترین و رساترین تشبیه است
مثال : دلش سنگ است .
مشبه مشبه به
نکته 1 : در تشبیه همیشه وجود وجه شبه در « مشبه به » قویتر و بارز تر است که ما « مشبه » را در داشتن وجه شبه به آن تشبیه می کنیم .
نکته 2 : هر چه ارکان تشبیه کمتر باشد تشبیه ادبی تر است . البته داشتن مشبه و مشبه به الزامی است
نکته 3 : هرگاه در تشبیه بلیغ ، یکی از طرفین تشبیه ( مشبه یا مشبه به ) به دیگری اضافه ( مضاف الیه) شود . به آن « اضافه ی تشبیهی » یا « تشبیه بلیغ اضافی » می گویند . در غیر این صورت ، تشبیه بلیغ اضافی است .
توجه : این نوع تشبیه در کتاب های درسی بیشترین کاربرد را دارد .
مثال : صبح امید که بد معتکف پرده ی غیب گـو بـرون آی که کـار شب تـار آخـر شد
اضافه ی تشبیهی اضافه ی تشبیهی
توضیح : امید به صبح تشبیه شده و غیب به پرده .
ترکیباتی مثل : درخت دوستی ، همای رحمت ، لب لعل ، کیمیای عشق ، خانه ی دنیا ، فرعون تخیل ، نخل ولایت و ... اضافه ی تشبیهی محسوب می شوند .
توجه : دانش آموزان عزیز ! یاد گیری انواع تشبیه برای رشته های ریاضی و تجربی ( غیر انسانی ) چندان ضرورنی ندارد . اما از آنجایی که دو نوع از تشبیه در کتب درسی شما بیشترین کاربرد را دارد ، لذا اشاره ای مختصر به آن ها می کنیم .
تشبیه مفرد : تشبیهی که هر یک از « مشبه » یا « مشبه به » آن ، یک ، چیز است و « وجه شبه» آن از همان یک چیز گرفته می شود . شباهت آن ها فقط در یک چیز است
مثال : دانش اندر دل چراغ روشن است .
مشبه مشبه به وجه شبه
توضیح : در این مثال وجه شبه ( روشنی از یک کلمه چراغ ) استخراج شده است .
یادآوری : تمامی مثالهایی که تاکنون برای شما ذکر کردیم ، از همین نوع تشبیه می باشند .
2- تشبیه مرکب : آن است که هریک از « مشبه » یا « مشبه به » دو یا چند چیز هستند و وجه شبه نیز از دو یا چند چیز گرفته می شود .
مثال : دیـده ی اهـل طمـع به نعمـت دنیـا پـر نشـود همچنـانکه چـاه به شبنـم
مشبه وجه شبه مشبه به
توضیح : « مشبه » ترکیبی از دو چیز است ( دیده ی اهل طمع و نعمت دنیا ) و « مشبه به » نیز دو چیز است ( چاه و شبنم ) به این معنی : همانطور که چاه با شبنم پر نمی شود ، چشم حریصان نیز با نعمت دنیا سیر نمی شود .
نکته : در تشبیه مرکب در حقیقت یک شکل کلی به شکل کلی دیگر همانند می شود .
استعاره
استعاره در لغت به معنی عاریت گرفتن و عاریت خواستن است امّا در اصطلاح استعاره نوعی تشبیه است که درآن یکی از طرفین تشبیه ( مشبه یا مشبه به ) را ذکر و طرف دیگر را اراده کرده باشند .
نکته : اصل استعاره بر تشبیه استوار است و به دلیل اینکه در استعاره فقط یک رکن از تشبیه ذکر می شـود و خواننده را به تلاش ذهنی بیشتری وا می دارد ، لذا استعاره از تشبیه رساتر ، زیباتر و خیال انگیز تر است .
انواع استعاره : با توجه به اینکه در استعاره یکی از طرفین تشبیه ذکر می شود ، آن را بر دو نوع تقسیم کرده اند . 1- استعاره ی مصرحه 2- استعاره ی مکنیه
استعاره ی مصرحه ( آشکار ) : آن است که « مشبه به » ذکر و « مشبه » حذف گردد . ( در واقع مشبه به جانشین مشبه می شود . )
مثال 1 : ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه ی عنایت
توضیح : « آفتاب خوبان » استعاره برای معشوق است . ( آفتاب خوبان « مشبه به » که ذکر شده و معشوق « مشبه » حذف شده است . )
مثال 2 : صدف وار گوهر شناسان را دهان جز به لؤلؤ نکردند باز
توضیح : « لؤلؤ » استعاره از سخنان با ارزش است . لؤلؤ « مشبه به » ذکر شده و سخنان با ارزش « مشبه » که حذف شده است .
استعاره مکنیه : آن است که « مشبه » به همراه یکی از لوازم و ویژگی « مشبه به » ذکر گردد و خود « مشبه به » حذف شود .
نکته 1 : گاهی لوازم یا ویژگی « مشبه به » در جمله به « مشبه » نسبت داده می شود .
مثال : مرگ چنگال خود را به خون فلانی رنگین کرد .
توضیح : « مرگ » را به « گرگی » تشبیه کرده است که چنگال داشته باشد اما خود « گرگ » را نیاورد و « چنگال » که یکی از لوازم و ویژگی گرگ است به آن ( مرگ ) نسبت داده است .
نکته2 : گاهی لوازم یا ویژگی « مشبه به » در جمله به « مشبه » اضافه مـی شود که در ایـن صـورت « اضافه ی استعاری » است .
مثال 1 : سر نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
توضیح : « روح » را به بدنی تشبیه کرده که « رگ » داشته باشد و « رگ » را که یکی از ویژگی های « مشبه به »است به « روح » اضافه کرده است .
مثال 2 : مردی صفای صحبت آیینه دیده از روزن شب شوکت دیرینه دیده
اضافه استعاری
توضیح : « شب » را به اطاقی تشبیه کرده که « روزن یا پنجره » داشته باشد و « روزن » را که یکی از ویژگیهای « مشبه به » بود به « شب » اضافه کرده است .
نکته : جمله ای که در آن آرایه استعاره به کار رفته ادبی تر است ، نسبت به جمله ای که دارای آرایه تشبیه است .
نکته : در اضافه ی استعاری « مضاف » در معنی حقیقی خود بکار نمی رود و ما « مضاف الیه » را به چیزی تشبیه می کنیم که دارای جزء یا اندامی است ولی چنین جزء و اندام که « مضاف » است برای « مضاف الیه » یک واقعیت نیست بلکه یک تصور و فرض است .
مثال : دست روزگار ــــــــــ دست برای روزگار یک تصور و فرض است .
روزن شب ـــــــــــــ روزن یا پنجره ای برای شب یک تصور است و وافعیت ندارد .
نکته ی مهم : در استعاره مکنیه چنانچه مشبه به ، انسان باشد ، به آن « تشخیص » گویند .
تشخیص ،آدم نمایی ، انسان انگاری ، شخصیت بخشی
نسبت دادن حالات و رفتار آدامی به دیگر پدیده های خلقت است . دادن شخصیت انسانی به موجوداتی غیر از انسان
مثال1 : برگ های سبز درخت در وزش نسیم به رقص در می آیند .
توضیح : رقصیدن یکی از حالات و رفتار انسانی است که در این جا به برگهای درخت نسبت داده شده است .
مثال2 : سحر در شاخسار بوستانی چه خوش می گفت مرغ نغمه خوانی
نکته : هر موجودی غیر از انسان در کلام « منادا » قرار گیرد آن کلام دارای تشخیص است .
مثال : ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند
نکته : همانطور که اشاره شد استعاره مکنیه ای که ، مشبه به آن « انسان » باشد ، تشخیص خواهد بود چه به صورت ترکیب اضافی باشد یا غیر اضافی .
مثال : ابر می گرید و می خندد از آن گریه چمن .
توضیح : در مثال فوق دو تشخیص به کار رفته است ،گریه را به ابر نسبت داده است و خنده را به چمن .
توجه : ترکیباتی نظیر : دست روزگار ، پای اوهام ، دست اجل ، قهقه ی قشنگ ، حیثیت مرگ ، زبان سوسن ، دهن لاله و ... همگی اضافه ی استعاری مکنیه ( تشخیص ) هستند .
نکته : همه ی تشخیص ها استعاره ی مکنیه می باشند ، اما استعاره مکنیه زمانی تشخیص است که « مشبه به » آن انسان باشد .
مثال 1 : اختر شب در کنار کوهساران ، سر خم می کند .
مثال 2 : دیده ی عقل مست توچرخه ی چرخ پست تو .
مثال 3 : به صحرا شدم عشق باریده بود .
توضیح : در مثال(1) اختر شب به « انسانی » تشبیه شده که سرش را خم می کند اما خود « انسان » مشبه به است ، نیامده است .
در مثال (2) عقل را به انسانی تشبیه کرده و « دیده» که یکی از ویژگی های انسان است به آن اضافه شده اما در مثال (3) عشق را به بارانی تشبیه کرده که ببارد .
تذکر : همان طور که گفته شد چون مثال(1) و (2) « مشبه به» آن ها انسان بوده دارای استعاره مکنیه و تشخیص است اما در مثال (3) « مشبه به » باران است ، لذا فقط استعاره ی مکنیه داریم .
اضافه ی اقترانی
با توجه به این که اضافه ی اقترانی شباهت زیادی به اضافه ی استعاری دارد ، برای شناخت این دو نوع استعاره از یکدیگر ، اضافه اقترانی را توضیح می دهیم :
اضافه ی اقترانی : آن است که وجود « مضاف » برای « مضاف الیه » یک واقعیت باشد . برعکس اضافه ی استعاری که وجود « مضاف » برای « مضاف الیه » یک واقعیت نیست .
مثال : حسین دست دوستی به من داد .
توضیح : دست را به قصد دوستی به من داد که « دست » برای نشان دادن دوستی یک واقعیت است .
نکته : برای تشخیص آسان اضافه اقترانی از اضافه ی استعاری ، می توان از دو شیوه استفاده کرد:
کافی است که بدانید در اضافه ی اقترانی ، مضاف الیه عملی است که مضاف انجام می دهد.
مثال1: پروردگارا ! روا مدار که به حریم اجتماع پای تعدی و تجاوز بگذارند.
مثال2: پروردگارا ! مگذار دامان وجودم به پلیدی های گناه بیالاید.
توضیح: در مثال اول تعدی و تجاوز عملی است که « پا » انجام می دهد ؛ولی در مثال دوم، چنین رابطه ای برقرار نیست بلکه« وجود » را به لباسی تشبیه کرده ایم که دامن داشته است.
بین دو جزء اضافه ی اقترانی ( مضاف و مضاف الیه ) می توان عبارت « از روی » را قرار دادو یک جمله ساخت.
مثال : در اضافه ی « دست ارادت » -- دست را از روی ارادت دراز کرد .
توجه: ترکیباتی نظیر : دست محبت، پای ارادت، چشم احترام ، دیده ی محبت ، گوش توجه ، چشم اعتنا ، پای بطلان ، قلم عفو و ... اضافه ی اقترانی می باشند که بین همه ی این ترکیبات اضافی ، می توان « از روی » را قرار داد .
مجاز
مجاز به کار بردن واژه ای است در غیر معنی حقیقی به شرط وجود قرینه .
قرینه در مجاز: نشانه است که به کمک آن می توان معنی غیر حقیقی کلمه ای را فهمید.
مثال1 : ایران در بازی های آسیایی شرکت می کند.
توضیح : کلمه ی « ایران » مجاز از یک تیم ورزشی از ایران است و « شرکت در بازی » قرینه است که به ما کمک می کند تا بفهمیم که منظور از کلمه ایران کشور ایران نیست .
مثال 2: سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
توضیح :کلمه ی سینه مجاز از انسان عاشق است .
نکته: از آنجا که در استعاره لفظ در معنای حقیقی خود به کار نمی رود ، لذا هر استعاره ای نوعی مجاز است .پس هر مجازی استعاره نیست اما همه ی استعاره ها مجاز است .
کنایه
کنایه در لغت به معنای پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی دور و نزدیک است . که معنی نزدیک آن مورد نظر نیست اما گوینده جمله را چنان ترکیب می کند و به کار می برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل می شود.
نکته: در کنایه الفاظ همه خقیقی اند اما مقصود گوینده معنای حقیقی و ظاهری آن نیست.
نکته: کنایه معمولا در یک جمله یا یک ترکیب به کار می رود .
مثال 1 : هنوز از دهن بوی شیر آیدش.
توضیح: کنایه از این که هنوز بچه است و بارز ترین نشانه ی بچگی همان شیر خوردن است .
مثال 2 : که رهام را جام باده است جفت.
توضیح :کنایه از این که رهام عیاش و خوشگذران است و مرد جنگ نیست.
مثال 3: بباید زدن سنگ را بر سبوی.
توضیح: سنگ را بر سبو زدن کنایه از آزمایش و امتحان کردن است.
عباراتی نظیر : دست و پا کردن ، روی کسی را به زمین انداختن ، شکم را صابون زدن ، بند از بند گشودن ، زبان در کشیدن ، عنان گران کردن ، دهان دوختن ، پای در دامن آوردن ، سر زخاک بر آوردن ، دست ندادن ، دست به سیاه و سفید نزدن ، دست روی دست گذاشتن و ...همه کنایه هستند.
میلاد فرخنده پیغمبر لطف و رحمت مبارک باد
خدایا ما ونسلمان را تا قیامت پیرو راه حضرتش قرار بده
در سایه سار عشق خدا
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست ...
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
– شعر از: مرتضی عبداللهی
جهت استفاده ی دبیران زبان و ادبیات فارسی متوسطه ی اول
دریافت
حجم: 23.8 کیلوبایت
سؤالات ارزشیابی آغازین ادبیات فارسی پایه ی هشتم
فرم آماده برای نوشتن طرح درس ملی جهت استفاده ی همکاران دریافت
حجم: 1.73 مگابایت
سهراب سپهری در ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷ در کاشان به دنیا آمد پدربزرگش میرزا نصرالله خان سپهری نخستین رئیس تلگرافخانه کاشان بود. پدرش اسدالله و مادرش ماه جبین نام داشتند که هر دو اهل هنر و شعر بودند
در خصوص سبک خراسان
سبک خراسانی که به سبک
ترکستانی نیز مشهور است در اواسط نیمه دوم قرن سوم هجری پدید آمد و تا قرن ششم
هجری رواج داشت.
به سبب آنکه نخستین آثار نظم و نثر در زبان جدید فارسی بعد از اسلام در ناحیه
خراسان بزرگ پیدا شد، به آن سبک خراسانی گفته اند.خراسان بزرگ شامل خراسان کنونی و
افغانستان و تاجیکستان کنونی و سرزمینهای ماوراء النهر و ترکستان هم بود.